روایتی شیرین از دغدغههای خواهر و برادر کتابباز/ نخستین گام زندگیمان با کتاب ورق خورد
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۱۰۱۷۵۰
خبرگزاری فارس سروستان؛ نرجس علیرضایی: همیشه فضای کتابخانه برایم جای دلپذیر دوست داشتنی بوده و هست و معمولا برای صحبت های دوستانه، اولین گزینه ای که به ذهنم می آید کتابخانه است.
با فاطمه و علی صادقی هم همان جا قرار گذاشتم، مگر میشود مصاحبه در رابطه با دو نوجوان کتابخوان و فعال حوزه فرهنگی باشد و جایی به غیر از کتابخانه ها یکدیگر را ملاقات کنیم!؟
کمی زودتر رسیدم و جلوی در ورودی کتابخانه به استقبالشان ایستادم، همان طور که تصور میکردم، با دستانی پر از کتاب و لبخندی از سر ذوق وارد کتابخانه شدند، معمولا دوستدارن و عاشقان کتاب، همین علائم را دارند، دستان پر از کتاب، چشمان درخشان و لبخندی پر ذوق و البته قدمهای پی درپی و کمی عجله.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شاید تعجب کنید ولی اغلب برای رسیدن به مخزن کتابها عجله دارند، برای در دست گرفتن، برگ زدن و ساعت ها ایستاده کتاب خواندن و چرخیدن میان قفسه ها و انتخاب های سخت برای بردن چند عدد کتاب از میان هزاران.
با این خواهر و برادر متین، خوش برخورد و البته ادیب برای تحویل کتابهای امانتی و چرخشی در بین قفسه های کتاب به داخل کتابخانه رفتم.
قبل از ورود به مخزن کتابخانه، با خنده از آنها پرسیدم، بیشتر پای کدام قفسه میخکوب هستید؟ فاطمه گفت: کتابهای روان شناسی، چون مرتبط با درس دانشگاهم هست و علی هم گفت: این روزها قفسه کتاب های فیزیک، چون برای تحقیق و مطالعه درسی نیاز دارم و هر دو گفتند: به نوبت به همه قسمت ها و عنوان ها سر میزنیم بستگی دارد که این هفته چه دغدغه ای داشته باشیم.
میخواستیم مصاحبه را رسمی برگزار کنیم از آن جلسات خشک و بی روحی که بچه ها از موفقیت هایشان میگویند و من سوالات کلیشه ای بپرسم، ولی مصاحبه در فضایی پر از خنده و تبریک، از تولد فاطمه شروع شد که از قضا امروز 18 سالگی اش را با همه تجربه های ریز و درشت پشت سر میگذاشت و وارد 19 سالگی می شد و علی که 20 روز پیش وارد 17 سالگی شده بود.
قرار شد از هر دری صحبت کنیم ولی بیشتر آنها از فعالیت هایشان بگویند.
طعم شیرین نبردی آینده ساز
اول خواهر شروع به صحبت کرد و از انتخاب های سختش گفت از اینکه برای انتخاب رشته علوم انسانی جنگیده و حالا طعم این سرسختی را به نبرد شیرین تعبیر میکند، نبردی که همچنان بعد از امتحان کنکور با رتبه 341 ادامه داشت و با وجود اینکه میتوانست در بهترین رشته و بهترین دانشگاههای علوم انسانی درس بخواند به دلش رجوع کرده و ندای قلبش او را به سمت رشته آموزش کودکان با نیازهای ویژه دانشگاه فرهنگیان کشانده است.
فاطمه با اشاره به اینکه درس خواندن در رشته آموزش کودکان با نیازهای ویژه به کتاب و کتابخانه ارتباط دارد،گفت: کتابخانه تاثیر بسیار مهمی در تصمیم گیری من داشت و از این بابت خوشحالم، شاید اگر موقع انتخاب کمی شک و تردید داشتم، الان ۱۰۰ درصد از رشته ای که انتخاب کردم رضایت دارم و اگر به عقب برگردم باز هم همین رشته را انتخاب می کنم.
وی که فعالیت های خارج از برنامه درسی زیادی دارد و در عین حال ترم پیش دانشجوی ممتاز شده است، با اشاره به راه اندازی سمنی به اسمش باغچه بان افزود: در این سازمان تصمیم داریم در مورد کودکان با نیازهای ویژه در جامعه فرهنگسازی کنیم.
فاطمه توضیح داد: به دو علت اسم باغچه بان را برای سمن خود انتخاب کردیم اول به خاطر بنیانگذار این فعالیت که آقای باغچه بان بوده و دوم به خاطر کتابی با عنوان «برای فرزندانمان باغبان باشید یا نجار؟» که این یک رویکرد تربیتی است و در نظر داریم در این سمن در مورد کودکان استثنایی آگاهی رسانی کنیم و به جایی برسیم که مردم جامعه به این افراد به عنوان آدمهایی که صرفاً به ترحم نیاز دارند نگاه نکنند، بلکه آنها را به عنوان یک انسان توانمند بپذیرند، انسانی که فقط کمی متفاوت زندگی میکند.
پدر و مادرم به تصمیمات ما احترام میگذارند
وی علت موفقیت خود را این گونه توضیح داد: پدر و مادرم به تصمیماتی که ما میگیریم بسیار احترام میگذارند و همیشه همراه هستند و ما را راهنمایی می کنند چون معتقد هستند که بهتر است بچه ها فعالیتی را انجام بدهند که به آن علاقه مند هستند و در این صورت است که موفق میشوند و داشتن چنین والدینی بزرگترین موهبتی است که ما داریم.
علی که در حال حاضر کلاس یازدهم است و ریاضی فیزیک میخواند در مورد آینده و ادامه تحصیلی اش گفت: قطعا انتخاب من برای درس خواندن در دانشگاه، رشته مهندسی هست چون ذهن منطقی و استدلال گری دارم و به راحتی با این رشته جفت و جور هستم، به شخصیت خودم که نگاه کنم، آدم منطقی هستم و البته احساسی نیز هستم یعنی میتوانم بیشتر از یک ساعت اشعار مشیری یا شاملو بخوانم و خسته نشوم و این چند بُعدی بودن را دوست دارم.
او ادامه داد: منطقی بودن و در کنارش احساسی بودن باعث شد که از همان اواخر دوره ابتدایی در مدرسه پروژه های عجیبی راه بیندازم و همه طیف از همکلاسی هایم را در انجام کارها با خودم همراه کنم.
سهشنبه ها با کتاب در صف صبحگاهی
علی با اشاره به اینکه سال های اول تحصیل در روستای مهارلو درس میخواندم و از کلاس پنجم به سروستان آمدم، توضیح داد: از همان سال ورودم شروع کردم به معرفی کتاب به دوستانم، و این کار را از سر صف صبحگاه شروع کردم، کتابهای جالبی که خوانده بودم را به صورت جذاب به بچه ها معرفی میکردم.
او افزود: کلاس هشتم خیلی جدی تر این کار را انجام دادیم و با کمک معلم دلسوز و مهربانمان آقای وحید حیدری که خودش کتابخوان، شاعر، ادیب و واقعا فرد بزرگی هست و تا به حال خدمات فرهنگی زیادی برای دانش آموزان و مردم سروستان انجام داده است، برنامهای به نام سه شنبه ها با کتاب را راه انداختیم.
علی گفت: در طول همه این سه شنبه ها که بچه ها کتاب معرفی کردند حدود 50 تا 60 جلد کتاب سر صف صبحگاه معرفی شد و کم کم برنامه معرفی کتاب را تبدیل کردیم به یک برنامه چند رسانهای، که از وسایل صوتی مدرسه استفاده کردیم تا این معرفی همراه با موسیقی و تحریک خلاقیت همچنین همراهی و شور و نشاط بچه ها باشد و برنامه ما شد چیزی شبیه به پادکست.
اگر قرار است فقط کتاب بخوانیم، اصلا کتاب نخوانیم
او بیان کرد: شعار برنامه سه شنبه با کتابی که ما راه انداختم و بعد از طرف کتابخانه هم چندین بار آمدند و نشست ها را تخصصی برگزار کردند این بود که اگر فقط قرار هست کتاب بخوانیم، اصلا کتاب نخوانیم، چون برخی از کتابها با محتوای زرد و گمراه کننده به جای اینکه افراد را آگاه کنند، بدتر به عقب سوق میدهند بنابراین اگر ما با خواندن چند کتاب که شاید محتوای مناسبی نداشته باشد حس غرور و زیاد دانستن پیدا کنیم، ضررش به مراتب بیشتر از وقتی است که اصلا هیچ کتابی نخوانیم.
بحث و صحبت های ما در مورد محتوای کتاب های پوچ و صرفا انگیزشی و یا به اصطلاح کتاب های زرد طولانی و البته بسیار جذاب شد و این خواهر و برادر دغدغه مند از در دسترس نبودن کتاب های خوب گفتند؛ از افرادی که با خوندن این کتاب های بی ارزش در برابر فهمیدن و آگاهی لجاجت میکنند و در آخر چیزی جز افسردگی، غم و پوچی برایشان نمی ماند؛ از اینکه برخی افراد توانایی تشخیص کتاب خوب از بد را ندارند و یا خواندن برخی از کتاب ها برای افراد ناآگاه باعث سمی شدن ذهنیات آنها میشود.
اولین مکان بعد از راه رفتن ، کتابخانه بود
بعد از گفتگوی جذاب و راهکارهایی که آنها دادند، برگشتیم به موضوع مصاحبه که فاطمه از چگونه کتابخوان شدن خودش و برادرش تعریف کرد و گفت: خانه ما در روستای مهارلو روی به روی کتابخانه بود و مادرمان از وقتی که شروع به راه رفتن کردیم ما را به آنجا برد و برایمان کتاب های کودک می گرفت و می خواند.
فاطمه ادامه داد: یادم میآید پدرم نیز آن زمان ها زیاد کتاب میخرید که در نهایت به دست ما دو نفر ریز ریز می شد ولی این خرید کتاب و رفتن به کتابخانه و خواندن کتاب های قصه در خانه ما یک چیز تکرار شونده بود. تا زمانی که من به کلاس اول رفتم و در یک ماه حروف الفبا و خواندن و نوشتنش را یاد گرفتم و حتی قبل از اتمام سال تحصیلی، کتاب قصه میخواندم.
علی که صحبت های خواهرش را با تکان دادن سر تایید میکند، ادامه داد: همین شرایط مشابه، برای من هم پیش آمد و خیلی زود خواندن و نوشتن را یاد گرفتم چون از قبل با همه این حروف و کلمات آشنا بودیم و ما دیگر هر کجا میرفتیم کتاب در دست داشتیم و مدام در حال خواندن بودیم و شاید به خواندن اعتیاد پیدا کرده بودیم.
وی گفت: من فکر میکنم این علاقه شدید به کتاب خواندن به خاطر رفتار پدر و مادرمان در خانه بود و محیط کتابخانه و کتابدارهایی که با ما بسیار مهربان بودند و این خوش خلقی و رفتار خوب آنها باعث میشد بیشتر جذب کتابخانه و کتاب بشویم.
بعد از شنیدن خاطرات شیرین آنها از زمان کودکی و اینکه حتی بعد از بیدار شدن از خواب دومین حرکتشان بغل کردن کتاب ها و رفتن به سمت کتابخانه بود و خاطرات شیرین دیگر، گریزی زدیم به سال پیش که علی صادقی مقام کشوری در ساخت پادکست را به دست آورد.
بیست و سومین جشنواره بین المللی قصهگویی
علی با بیان اینکه قبل از شرکت در این مسابقه، به پادکست علاقه زیادی داشتم و اغلب موضوعات زیادی را از طریق پادکست های خارجی دنبال میکردم، ادامه داد: یک روز مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فراخوان مسابقه ای برایم ارسال کرد با عنوان جشنواره بین المللی قصه گویی، که به غیر از اینکه موضوعش، مورد علاقه من و در مورد کتاب خواندن بود، ساخت پادکست را نیز آموزش میدادند.
خواندن 23 کتاب، برای تهیه 28 دقیقه پادکست/تحقیق در شیوه داستان پردازی سعدی
وی گفت: سال دهم بودم که همزمان با کلاس های آنلاین مدرسه، به کلاس آموزشی ساخت پادکست نیز میرفتم و بعد از مدتی، در کار با نرم افزار آن ماهر شدم و بعد شروع کردم به خواند کتاب های مختلف، چون آن سال علاوه بر موضوع قصه گویی، بخش پژوهش نیز به مسابقه اضافه شده بود، از آثار سعدی شروع کردم و به غیر از مطالعاتی که از قبل داشتم 23 کتاب مطالعه کردم و متن نوشتن تا توانستم یک پادکست 28 دقیقه ای درست کنم و به این موضوع پرداختم که چرا سعدی برای نصحیت کردن، داستان پردازی میکند؟
علی بیان کرد: اسم پادکست را «قصه ما قصه زندگی بود» گذاشتم و فایل را برای جشنواره ارسال کردم و و بعد از مدتی اعلام شد که نفر اول استان شده ام و پادکست من رفت به سمت رقابت کشوری و در حالی که حتی تصور نمیکردم که من نیز یکی از برنده ها باشم، در بین شرکت کننده ها، 10 نفر به مرحله کشوری رسیده بودند و بعد از داوری آثار، در عین ناباوری خودم، حائز رتبه برتر شدم.
پادکستی با عنوان زباله ها تهدید یا فرصت
او گفت: بعد از آن یک پادکست دیگر با موضوع محیط زیستی در 12 دقیقه درست کردم به اسم زباله ها، تهدید یا فرصت که بیشتر از منابع مختلف خارجی استفاده کردم و در مورد این صحبت می کنم که چه کار کنیم که در ایران هم با تفکیک زباله ها، جهانی مسالمتآمیز در کنار محیط زیست تخریب پذیر داشته باشیم.
بعد از صحبت های علی، فاطمه از برگزیده شدنش در مسابقه نقد شعر در کشور گفت: کلاس یازدهم بودم که در مسابقه ای که موضوعات مختلفی داشت، در قسمت نقد شعر با نوشتن نقدی بر روی شعر صدای پای آب سهراب سپهری، شرکت کردم.
فاطمه با بیان اینکه امیدی به برنده شدن نداشتم و صرفاً کار دلی انجام دادم، ادامه داد: یادم هست که هر چقدر کتاب در رابطه با سهراب سپهری در کتابخانه بود گرفتم، به طوری که کوله ام جا نداشت و تعدادی را در دستم گرفتم و به خانه بردم و شروع کردم به خواندن و نوشتن مقاله.
او گفت: از مرحله استانی که ارتقا یافتم و به مرحله نهایی انتخابی کشوری رسیدم مقاله من جزء چهار مقاله برگزیده بود که باید برای رتبه بندی امتحان شفاهی میدادیم و این بار شعری به ما میدادند و باید نقد کرده و به صورت شفاهی توضیح میدادیم و من با شناختی که از داور مسابقه و سخت گیری او داشتم، میدانستم که عبور از این مرحله بسیار دشوار است.
مقام اول نقد شعر در کشور
فاطمه توضیح داد: از قضا شعر خانه دوست سهراب سپری را برای مسابقه انتخاب کردند و داورها باور نمیکردند که برای نوشتن این مقاله این همه کتاب خوانده باشم و چند سوال پرسیدند و همه را جواب دادم ، داورها خیلی خوششان آمد و بعد از چند روز که نتایج مسابقه اعلام شد من نفر اول شده بودم و این مسابقه، تجربه بسیار خوبی برای من شد.
صحبت کردن در مورد موضوع های فرهنگی، تعریف خاطره ها و گفتن دغدغه ها، اینقدر شیرین بود که گذر زمان را فراموش کرده بودیم و با یادآوری زمان به جمع بندی آخر مصاحبه رسیدیم، جمع بندی که معرفی کتاب بود و اندیشههایی برای فردا.
کتاب بخوانم و به آن عمل کنم
ابتدا علی که خودش این پیشنهاد را داده بود، صحبت کرد: چالش های پیش رو و چیزی که قصد دارم در آینده دارم بتوانم اجراش کنم این است که حتی اگر یک کتاب هم میخوانم و چیزی یاد میگیرم بتوانم آن را عمل کنم و کمتر شعار بدهم و در مقابل حجم کتابی که خواندم اگه بتوانم یک صدم عمل داشته باشم به نظرم برای من کافی است.
و اما فاطمه گفت: برای نوجوانها و دنیای آنها، خیلی دغدغه دارم و دنبال میکنم و کتاب «ماهی بالای درخت» را به همه پیشنهاد میکنم که بخوانند و همین کتاب باعث شد که من به حوزه کودکان با نیازهای ویژه علاقه مند بشوم؛ بعد جلسات شاهنامه خوانی و آشنایی با خانم هادی پور مدیر مدرسه استثنایی ها و رفتن به آن مدرسه، دنیای جدید برای آینده من رقم زد.
باغچه بان ما تازه متولد شده است
او با اشاره به اینکه امیدوارم بتوانم در این زمینه شغلی حرفی برای گفتن داشته باشم، توضیح داد: با تصمیماتی که گرفتم خیلی چیزها را تجربه کردم و حالا فهمیدم که عمیق شدن کجا باید اتفاق بیفتد و هنوز خیلی مسیر دارم برای تجربه های بیشتر و یک از مسیرهایی که باید دنبالش کنم مسیر کودکان با نیازهای ویژه از و باغچه بانی هست که تازه متولد شده و امیدوارم که به همراه دوستانم ادامه مسیر را به خوبی طی کنیم.
فاطمه ادامه داد: اگر میتوانستم یک جلد از این کتاب را برای همه بچه ها ارسال میکردم و همه را ملزم به خواندن آن میکردم و یا جزء کتاب درسی بچه ها قرار میدادم.
معرفی کتاب
شاید جالب باشد که بدانید کتابخوانها در وقت خداحافظی چندین کتاب را به یکدیگر پیشنهاد میدهند و در این مورد بسیار دست و دلباز هستند که برای پایان مصاحبه، علی کتاب دلایلی برای زنده ماندن از مت هیگ، وداع با اسلحه از ارنست همینگوی را پیشنهاد کرد و در ادامه گفت: قلم حبیب احمدزاده را خیلی دوست دارم و مخصوصا کتاب شهر جنگی، که یکی از بهترین کتاب هایی هست که در مورد جنگ نوشته شده هرچند که کتاب اصلا در مورد جنگ و ستیزه جویی نیست.
و فاطمه هم از معرفی نشریه شروع کرد و گفت: نشریه ترجمان، سپیده دانایی، داستان و ناداستان و کتاب فضیلت کناره گرفتن، ای کاش وقتی 20 ساله بودم ، میدانستم و کتاب وریا که دوستش دارم و برای همه دختران نوجوان مناسب هست و کتابی که الان دارم میخوانم و به نظرم کتاب بسیار خوبی هست کتاب من کی ام؟ و اگه اینطوره، چند تا؟ که اثری فلسفی به زبان ساده و روانی هست و به اساسی ترین سوالات روز انسان جواب میدهد.
انتهای پیام/س
منبع: فارس
کلیدواژه: کتابخوانان نوجوان دغدغه های فرهنگی کتاب باز فاطمه صادقی علی صادقی کتابخوان برتر کودکان با نیازهای ویژه معرفی کتاب باغچه بان شروع کردم کتاب ها سه شنبه بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۱۰۱۷۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دو کتاب تازه انتشارات مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، دو کتاب تازۀ از سوی انتشارات مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) منتشر شد و در سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه خواهد شد.
انتشار شرح و معرفی «کتابخانهها و گنجینههای اهدایی به کتابخانۀ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی»
«کتابخانهها و گنجینههای اهدایی به کتابخانۀ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (١٣۶٣-١۴٠١ش)»، در دو جلد، بهکوشش فرشته مجیدی و زیر نظر سیدعلی آلداود نشر یافته است.
«سیدعلی آلداود»، عضو شورای عالی علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و ناظر این اثر، در بخشی از مقدمۀ خود بر این کتاب آورده است: «از زمان تأسیس و شروع به کار مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در ١٣۶٢ تاکنون که نزدیک به چهل سال است مجموعهها و کتابخانههای نفیس متعدد به این مرکز اهدا شده و با جرئت میتوان ادعا کرد حداقل در کشور ما تاکنون چنین حجمی از اهدا و با این تعداد زیاد اهداکننده بیسابقه است. در مدت زمان نزدیک به چهل سال ١٧٣ مجموعه به کتابخانۀ دائرةالمعارف اهدا شده و اهداکنندگان عموماً از افراد صاحبنام و دانشمندان و نامآوران عرصههای مختلف بودهاند و بیشتر آنان در زمان حیات خود مبادرت به اهدا و انتقال کتابهای خود به کتابخانۀ مرکز نمودهاند. افتخاری بزرگ برای دائرةالمعارف و مسئولان و مدیران آنجاست که توانستهاند در مدت چند دهۀ کوتاه اعتماد عمومی اکثر دانشمندان نامور مملکت را جلب نمایند.»
مجموعۀ دوجلدی «کتابخانهها و گنجینههای اهدایی به کتابخانۀ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی» در ١٢١٣ صفحه، با شمارگان ٧٠٠ نسخه و بهبهای یکمیلیون و ٢۴٠هزار تومان منتشر شده است.
انتشار مجموعه مقالاتی درباره «رودبارِ اَلَموت»
کتاب «رودبارِ اَلَموت (مجموعۀ مقالهها)»، تألیف عنایتالله مجیدی و بهکوشش زهرا سیفی به طبع رسیده است.
«عنایتالله مجیدی»، رئیس کتابخانۀ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، در فرازی از پیشگفتار خود بر این اثر آورده است: «چندی پیش از این، مجموعهای از مقالههای این بنده با نام الموتنامه انتشار یافت و مورد استقبال علاقمندان واقع شد. گویی آن نوشتههای ناچیز برای پژوهشگرانی که در موضوعات مربوط به منطقۀ رودبار الموت و سرزمین تاریخی قزوین، به تحقیق مشغولند به کار آمده و مفید بوده است. گذشته از اینها، حقیقت این است که برای شخص خودم، که به تاریخ و فرهنگ آن منطقه عشق میورزم، نوشتن، تصحیح و توضیح بر هر یک از این یادداشتها به نوبۀ خود لذت بخش بوده است، زیرا آنها را برای تألیف یک اثر مستقل و جامع در تاریخ و فرهنگ آن منطقه تا حدی ضرور میدیدم.»
کتاب «رودبارِ اَلَموت (مجموعۀ مقالهها)» در ۴۶۴ صفحه، با شمارگان ٣٠٠ نسخه و بهبهای ۴٨۵هزار تومان منتشر شده است.
گفتنی است غرفۀ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) در سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، در مصلای امام خمینی، شبستان، راهروی ٢٢، غرفۀ ۵٣٠ واقع است.
انتهای پیام/